مکانی در آرزوهایم
داستان و نقاشی از ليانا جمشيدى كلاس نهم
نور خورشيد در چشمانم می تابيد و تاری چشمم به روشنایی روز پدیدار شد و باعث شد در درونم احساس گرما
کنم . بوی دلپذیرآشپزی مادربزرگم آرام آرام تمام حواسم را بیدارکرد اهسته و پیوسته دوباره یک روز جدید فرا رسید
برای مطالعه ادامه مقاله کلیک نمایید